سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکی مهندس

دوست خوب

    نظر

 

یادمه 11 ساله بودم که برای بازی توی تیم فوتبال نوجوانان محله ثبت نام کردم اون وقتها بازی محلات خیلی پر هیجان ومنظم برگزار می شد و مردم هر محله به صورت خود جوش بدون اینکه از امکانات دولتی بهره ای ببرند تیم های پایه و بزرگسال تشکیل داده بودن و وبازی ها به صورت لیگی البته با امکانات محدود  توی زمین خاکی برگزار می شد.شب برگزاری مسابقات هم معمولا توی محله ای که بازی اونجا انجام می شد تمام مردم شهر جمع می شدن و حسابی شلوغ بود. منم که کلی ادعای فوتبالم می شد و چپ پا هم هستم تمریناتم رو با تیم شروع کردم.توی چند تا مسابقه هم بازی کردم و یه بار یه پنالتی رو دادن بهم که بزنم و منم اون رو گل زدم چه هیجانی داشت بعد از گل زدن کلی خوشحالی کردیم .

تا اینکه مربی تیم عوض شد و مربی جدید که اومد جوون بود .خیلی خوش اخلاق و مهربون بود بازی فوتبال رو هم خیلی خوب بلد بود و بازی میکرد ولی کار جالبی که اون انجام داد و باعث شد حتی مسیر زندگیم عوض بشه این بود که بعد از تمرین بچه های تیم رو البته بدون اجبار به مسجد می برد منم فقط به خاطر شخصیت و خوش اخلاقی و راستگوییش با تیم همراه شدم اونجا بود که اولین بار نماز خوندم وچقدر چسبید چقدر خوب بود آشنا شدن با محیط مسجدو اون صفا و صمیمیتی که بین نمازگزارا برقرار می شدو وقت اذان که مسجد یه حال و هوای خاصی داشت آره من مسجد رفتم و با نماز و قران آشنا شدم واین امر باعث تحولات نیکی در زندگیم شد و من همیشه به خاطر همه چیزی که الان دارم مدیون مربی و دوست خوبم هستم یادش خیر هرجا هست موفق باشه